شهید مهدی صابری

فرمانده دلاور گروهان حضرت علی اکبر از نیروهای مخصوص تیپ عملیاتی فاطمیون
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۹ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

دفعه ی آخر که برای مرخصی اومد قم
قبل از اومدن با من تماس گرفت و گفت مادر دوتا بلیط مشهد بگیر تا بریم زیارت علی بن موسی الرضا علیه السلام
وقتی از در حرم میخواستیم داخل بشیم قبل از ورودی گفت:
مادر برای شهادتم دعا کن..
گفتم: مادر، شما تنها پسر من هستی، من بدون شما چه کنم،
گفت: مادر نگران نباش
اونی که من براش شهید میشم، خودش از خانواده شهدا مراقبت میکنه..

«لیقتل فی سبیل الله الذین یشرون الحیوة الدنیا بالاخرة و من یقتل فی سبیل‌الله فیقتل او یغلب فسوف نوتیه اجرا عظیما»

«مومنان باید در راه خدا با آنان که حیات مادی دنیا را بر آخرت گزیدند جهاد کنند
و هر کسی در جهاد به راه خدا کشته شود فاتح است
زود باشد که او را اجری عظیم دهیم.»
سوره نساء، آیه 73


  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۱
  • ۰

نقاشی رهبر شیعیان نیجریه توسط استاد گرانقدر عباس گودرزی

شیخ زکزاکی رهبر شیعیان نیجریه:

سلام مرا به برادران شیعه سفید پوست، خوش بو و خوشرو در ایران برسان و به آنان بگو از ما سیاهان در سپاه أبی عبدالله بیش از یک نفر نبود
و  او کسی نبود جز جناب "جون إبن حوی" غلام سیاه حضرت سیدالشهداء علیه السلام که ذکر رجز "أمیری حسین و نعم الأمیر" از او به یادگار ماند.
 اما امروز به برادران شیعه سفید روی ما در ایران بگو میلیون ها "جون" زن و مرد اینجا در نیجریه در لشکر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آماده لبیک گفتن به آن قیام عظیم هستند و تا آخرین قطره خون خود ثابت قدم می مانند.

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

صوت دقایقی قبل از شهادت شهید مصطفی صدر زاده (سیدابراهیم)...
برای اولین بار منتشر میشه


دریافت
حجم: 555 کیلوبایت
توضیحات: صوت دقایقی قبل از شهادت شهید مصطفی صدر زاده (سیدابراهیم)... برای اولین بار منتشر میشه

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۱
  • ۰
  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۱
  • ۰

روایت نصر...شهید مدافع حرم  مصطفی صدرزاده



دریافت
مدت زمان: 21 دقیقه 6 ثانیه


  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۱
  • ۰

روایت نصر...شهید مدافع حرم  مهدی صابری




دریافت
مدت زمان: 22 دقیقه 18 ثانیه


  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

آخرین نبرد شهید مدافع حرم «مهدی صابری» به روایت یکی از همرزمان


مهدی صابری هم فرماندهی می‌کرد هم به خاطر مهارت‌های پزشکی مجروحان را مداوا می‌کرد؛ به خاطر اتمام مهمات در ناامیدی بودیم که یک چفیه پر از نارنجک اطرف ابوحامد برایمان هدیه آمد. این هدیه شعف زیادی در دل مهدی و بچه‌های خط‌شکن ایجاد کرد.
مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. او فرمانده گروهان حضرت علی اکبر(ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بوده است. پیکر مطهر این شهید و سه تن دیگر از شهدای تیپ فاطمیون چندی پیش همزمان با ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) با حضور گسترده مردم شهر مقدس قم از مسجد امام حسن عسکری (ع) به طرف آستان مقدس حضرت معصومه (س) تشییع و در قطعه شهدای مدافعان حرم بهشت معصومه (س) به خاک سپرده شد. خواهر شهید مهدی صابری در وبلاگی که به نام این شهید راه‌اندازی کرده به بیان برخی خاطرات از برادر شهیدش می‌پردازد. او در یکی از مطالب این وبلاگ، خاطره‌ای را به روایت یکی از فرماندهان نوشته است که روز شهادت مهدی صابری در کنار او مشغول جنگ بوده، این خاطره به روایت یکی از فرماندهان و به قلم خواهر شهید صابری در ادامه می‌آید:

گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوق العاده‌ای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندی‌های جولان داشت با غیرت حیدری بچه های فاطمیون میسر شد و این پیروزی آسان بدست نیامد. جنگ بچه‌ها خاکریز به خاکریز نبود، بلکه تن به تن با تکفیری‌ها گلاویز شده بودند از بس با سلاح‌ها شلیک کرده بودند که همه از کار افتاده بود. یکی از فرماندهان تعریف می‌کرد و می‌گفت: «بچه‌های خط شکن به فرماندهی شهید مهدی صابری سینه به سینه تکفیری‌ها زد و خورد می‌کردند تکفیری‌ها که پاتک شدیدی را برای پس گرفتن تل قرین شروع کرده بودند از آسمان و زمین آتش سنگینی می‌ریختند و ما هم از بس با دوشکا و سلاح‌های سنگین 23 شلیک کرده بودیم که این سلاح‌ها هم از کار افتاده بود.

سختی و شدت جنگ، توانمان را بریده بود و بدتر از همه نداشتن مهمات و از کارافتادگی سلاح‌ها، دشمن را امیدوار کرده بود تنها اسلحه‌ای که با آن نفرات دشمن را به درک می‌فرستادیم کلاش بود که با پایان یافتن آخرین گلوله‌هایمان عملا آن را هم از دست داده بودیم اما آن طرف مجهز بود به آخرین سلاح‌های مدرن هدیه اسرائیل. در این میان شهید مهدی صابری هم فرماندهی می‌کرد و هم به جهت اینکه آشنایی کاملی به مهارتهای پزشکی و پرستاری داشت به مداوای مجروحین می‌پرداخت و یکجا بند نمی‌شد».

همه بخاطر تمام شدن مهمات‌مان در اوج ناامیدی بودیم که ناگهان دیدم شهید فاتح معاون سردار شهید توسلی یک چفیه پر از نارنجک برایمان آورد. هدیه‌ای بود از طرف «ابوحامد» و در آن شرایط سخت خدا می‌داند که این هدیه چه اندازه شور و شعف در دل مهدی و بچه‌های خط شکن ایجاد کرد. از آنجا که نسبت به تکفیری‌ها در موضع بالاتری قرار داشتیم و آنها هم در چندمتری ما در پایین تپه در حال بالا آمدن بودند (گویا فهمیده بودند مهمات‌مان به پایان رسیده و کارمان تمام است) معطل نکردیم و شروع کردیم به انداختن نارنجک‌ها. با هر نارنجکی که پرتاپ می‌کردیم جمعی از آنها راهی دوزخ می‌شدند اما انگار تعدادشان کم نمی‌شد. بیش از صد نفر را به هلاکت رسانده بودیم اما مثل مور و ملخ زیاد می‌شدند و بالا می‌آمدند آنها اهمیت تپه را می‌دانستند و نمی‌خواستند شکست را قبول کنند.

در همین حین از جناح دیگری دشمن قصد نفوذ و قیچی بچه‌ها را داشت که شهید مهدی صابری با تیزهوشی فهمید و در حالی که بقیه افراد از او بی خبر بودند به همراه یکی دیگر از نیروها غریبانه در مقابل وحشی‌های تکفیری صف آرایی می‌کند و جنگ نفر به نفر شروع می‌شود. مهدی؛ علی اکبر گونه جنگ شدیدی را آغاز می‌کند دشمن که عقب‌نشینی کرده و تنها راه چاره را انداختن خمپاره می‌داند که در این بین ترکش خمپاره مهدی را زخمی می‌کند. در صحنه نبرد بودیم که دیدم مهدی خودش را با تن مجروح به ما رساند. تا نگاهم به مهدی افتاد دیدم لب‌هایش از شدت تشنگی خشک شده و دریغ از یک قطره آب برای آرام شدن او. گفتم مهدی جان شما دیگر برگرد عقب. بچه‌ها هستند و شما هم زخمی شده‌اید، خون زیادی از شما رفته و توان شما را گرفته است. مهدی با حالتی مظلومانه گفت نه برگشتن من در این شرایط سخت، عین نامردی است. دیدم زیر بار نمی‌رود نگاهم را برگردانم که یکدفعه دیدم یکی از بچه‌ها فریاد کشید مهدی، مهدی را زدند.

تا نگاهم مجددا به مهدی افتاد دیدم مهدی با صورت به زمین خورد سه گلوله همزمان سینه و پهلو و گردن مهدی را درید و خون فواره زد. ایام فاطمیه بود و سالگرد شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها که مهدی مهمان مادر شد. مهدی در فاطمیه زهرایی شد. جوان برومندی که عاشق حضرت علی اکبر علیه السلام بود. با لب تشنه به علی اکبر لیلا پیوست و به آرزوی دیرینش رسید. جای عزاداری نبود پیشانی مهدی را بوسیدم و کار را ادامه دادیم. روی برگشتن و عقب نشینی هم نداشتم و با خودم گفتم ریختن خونم شرف دارد بر برگشتن. در آن شرایط سخت که مهمات‌مان تمام شده بود به یکی از بچه‌ها که سر نترسی داشت گفتم بیا اینگونه فکر کنیم که ما به دشمن پاتک زدیم و بجای ایستادن و دفاع کردن به سمت آنها یورش ببریم و حمله کنیم. قبول کرد. او از سمت راست و من از چپ به سمت دشمن یورش بردیم در این بین دوشکای دشمن لحظه‌ای از کار نمی افتاد، مقابله سلاح کلاش با گلوله‌های دوشکا بیشتر به یک شوخی شبیه بود اما به اذن خدا دوشکاچی را به درک فرستادیم و پریدیم پشت دوشکای دشمن. با دوشکای آنها خود تکفیری‌ها را هدف گرفتیم. بعد از مدتی دیدیم خط آرام گرفت بچه‌های مخابرات خبر آوردند که تکفیری‌ها پشت بی‌سیم گفتند باید عقب نشینی کرد چون فاطمیون تل قرین را طلسم کرده اند. اینگونه بود که تل قرین با پایمردی شهدایی چون مهدی صابری به تصرف کامل درآمد و کمر اسرائیل شکست و خط حائلی که اسرائیل با کمک تکفیری‌ها برای امنیت خود به دور خود تنیده بود از هم پاشید و شکست.

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۱
  • ۰

رفتن زائر تو خون به دلم کرده حسین
چند روز دگری مانده بیا کاری کن

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۱
  • ۰
  • شهید میرزا مهدی صابری