https://t.me/joinchat/AAAAADzPRVIP2ulf3ztFAw
https://telegram.me/shahid_saberi
@Shahid_saberi
#ریحانةالحسین
#سیدةرقیة
#5صفر
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#5safar
#ruqaya
#Rihant_Al_Hussein
نقش موثر حضرت رقیه(س) در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی
جریان
کربلا محدود به واقعه عاشورا نیست؛ چراکه پس از آن با ادامه حرکت کاروان
اسرا، مبارزه خاندان اهل بیت با یزید همچنان ادامه داشت. ادامه نهضت حسینی
را میتوان از خطبههای غرای امام سجاد (ع) تا نقش بیدارگری حضرت زینب(س)
در شهرهای بزرگی چون کوفه و شام دانست.
چه بسیار مسیحیان و
یهودیانی که به وسیله کاروان اسرا مسلمان شدند و از همه پررنگتر آن که،
خانواده یزید و غلامانش با دیدن اهل بیت پیامبر در اسارت از او بیزاری
جستند و جزء محبین خاندان عصمت و طهارت شدند.
حضرت رقیه (س) یاقوتی درخشنده در شهر شام
نهضت
حسینی با یادگار گذاشتن نشانهای گرانقدر( حضرت رقیه) در شهر شام باعث
دگرگونی عمیق و تغییری شگرف در شهر شام شدند؛ زیرا شهر شام از زمان عثمان،
خلیفه سوم تحت امارت معاویه بوده و به گواهی تاریخ او از همان زمان در
تدارک تشکیل حکومت بنیامیه بود.
پس از مرگ عثمان و به حکومت رسیدن
امام علی(ع) وی حاضر به بیعت با امام نشد و از ایشان امارت شهر شام را
درخواست کرد و به سبب آن که امام امارت شهر شام را به وی واگذار نکرد، جنگ
صفین و ماجرای حکمیت روی داد.
پس از مرگ عثمان و به قدرت
رسیدن معاویه او دست به جنایات بسیار عجیب و خطرناکی در عالم اسلام زد.
اثرات ظلمی که معاویه در حق اسلام و مسلمین کرد قابل توصیف و شمارش نیست.
#ریحانةالحسین
#سیدةرقیة
#5صفر
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#5safar
#ruqaya
#Rihant_Al_Hussein
شهادت غم انگیز حضرت رقیه بر اساس 3 منبع
شهادت غم انگیز حضرت فاطمه صغری و یا رقیه علیها سلام، دختر امام حسین(ع) چنین است:
عصر روز سه شنبه در خرابه در کنار حضرت زینب(س) نشسته بود. جمعی از کودکان شامی را دید که در رفت و آمد هستند.
پرسید:
عمه جان! اینان کجا می روند؟ حضرت زینب(س)فرمود: عزیزم این ها به خانه
هایشان می روند. پرسید: عمه! مگر ما خانه نداریم؟ فرمودند: چرا عزیزم، خانه
ما در مدینه است. تا نام مدینه را شنید، خاطرات زیبای همراهی با پدر در
ذهن او آمد.
بلافاصله پرسید: عمه! پدرم کجاست؟ فرمود: به سفر رفته.
طفل دیگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوی غم بغل گرفت و با غم و اندوه
به خواب رفت. پاسی از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤیا پدر را دید. سراسیمه از
خواب بیدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جویی نمود، به
گونه ای که با صدای ناله و گریه او تمام اهل خرابه به شیون و ناله
پرداختند.
خبر را به یزید رساندند، دستور داد سر بریده پدرش را
برایش ببرند. رأس مطهر سید الشهدا را در میان طَبَق جای داده، وارد خرابه
کردند و مقابل این دختر قرار دادند. سرپوش طبق را کنار زد، سر مطهر سید
الشهدا را دید، سر را برداشت و د رآغوش کشید.
بر پیشانی و لبهای پدر
بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه کسی صورت شما را به
خونت رنگین کرد؟ پدر جان چه کسی رگهای گردنت را بریده؟ پدر جان «مَن
ذَالَّذی أَیتَمَنی علی صِغَرِ سِنِّیِ» چه کسی مرا در کودکی یتیم کرد؟ پدر
جان یتیم به چه کسی پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان کاش خاک را بالش زیر
سرم قرار می دادم، ولی محاسنت را خضاب شده به خونت نمی دیدم.
دختر
خردسال حسین(ع) آن قدر شیرین زبانی کرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد.
همه خیال کردند به خواب رفته. وقتی به سراغ او آمدند، از دنیا رفته بود.
شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند.
(شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساکه141)
ایـن چـای روضـه ها کـه مـرا زیر و رو کـند
عطرش ز دور کــار هـــزاران سبـــو کند
زاهد بیا که این می بی غش دو ساله است
دردش تو را بسازد و حالت نکو کند
ای محتسب به مستی ما خرده ای مگیر
کاین می که می رسد همه دفع عدو کند
ساقی بریز چای و بگردان سبوی خویش
چون مرهمی به سینه و بغض گلو کند
گلها و غنچه هاست درین محفل عزیز
خوشبخت آن که غنچه نشکفته بو کند
از قبله گشته نام خدا را بیاورد
یکبار اگر به قبله نادیده رو کند
یارم میان میکده دارد به دست خویش
این چای روضه ها که مرا زیر و رو کند
ر و رو کـند
عطرش ز دور کــار هـــزاران سبـــو کند
زاهد بیا که این می بی غش دو ساله است
دردش تو را بسازد و حالت نکو کند
ای محتسب به مستی ما خرده ای مگیر
کاین می که می رسد همه دفع عدو کند
ساقی بریز چای و بگردان سبوی خویش
چون مرهمی به سینه و بغض گلو کند
گلها و غنچه هاست درین محفل عزیز
خوشبخت آن که غنچه نشکفته بو کند
از قبله گشته نام خدا را بیاورد
یکبار اگر به قبله نادیده رو کند
یارم میان میکده دارد به دست خویش
این چای روضه ها که مرا زیر و رو کند
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
نزدیک میشوم به تو، چیزی نمانده است
بانو سلام! کاش زمان با همین سلام
روی من ـ این فتاده به لکنت ـ بایستد
تا فارغ از تمام جهان روح خستهام
در کنج صحن این شب خلوت بایستد؟
در این حرم هزار هزار آیهٔ عذاب
شیعه به شوق مرقد زهرا به قم رسید
آنکس که جای فاطمه در قم نشسته است
من واژه واژه عطر تو را پخش میکنم