اینجا به دل سپردن من گیر داده اند...
مشتی اجل به بردن من گیر داده اند...
اینجا همیشه آب تکان می خورد از آب...
اما به آب خوردن من گیر داده اند...
مانند شمع در غم تو آب می شوم...
مردم به فرم مردن من گیر داده اند...
چشم انتظار دست تو اصلا نمی شوم...
وقتی به چفیه ی من گیر داده اند...
در شهر، حس و حال برادر کشی پر است...
گرگان به لباس جبهه ی من گیر داده اند...
دامن زدم به خون که بدست آورم تو را...
این دست ها به دامن من گیر داده اند...
گر پا دهد برای تو سر می دهم، حسین...
اینجا به دل سپردن من گیر داده اند...
- ۹۵/۰۱/۲۴