شهید مهدی صابری

فرمانده دلاور گروهان حضرت علی اکبر از نیروهای مخصوص تیپ عملیاتی فاطمیون
طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات

۱۴ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰


🔹مظلوم‌کشی!🔹

امروز اگرچه دین حق مظلوم است
فردای شکوه و عزتش معلوم است
در سوریه، #کشمیر ، یمن، در هرجا...
مظلوم‌کشی تا به ابد محکوم است

یوسف رحیمی

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰



🔹ویران‌گر بیداد باش🔹

آه ای بغض فروخورده کمی فریاد باش
حبس را بشکن، رها شو، پر بکش، آزاد باش

گاه گاهی با زبان تیغ حرفت را بزن
با توام آیینه، با سنگین دلان فولاد باش

داد مظلومان #کشمیر است این، کاری بکن
هم وطن! با شیعیان مرتضی همزاد باش

خون بعضی‌ها مگر از دیگران رنگین‌تر است؟
آه، با وجدان! ز قید رنگ‌ها آزاد باش!

با سکوتت هم صدای بی‌تفاوت‌ها نشو
داد کن با داد خود ویران‌گر بیداد باش

دست روی دست مگذار و تماشاچی نباش
یا که مشتی آهنین، یا دست استمداد باش


آری ای #کمشیر... خونت آیه پیروزی است
لابلای زخم‌ها و اشک‌هایت شاد باش

#محمد_رسولی


  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

ابو حامد


از اعضای بدن من بردارید برای جاوید بگذارید

شهید جاوید حیدری معروف به جاوید از نیروهای دلاور فاطمیون بود که جزو نیروهای شناسایی لشکر در عملیات لاذقیه و ارتفاع سلدرین به شهادت رسید. شهید جاوید ابتدا زخمی شد. در بیمارستان که بستری بود ابوحامد به دکتر می‌گفت اگر لازم است از اعضای بدن من بردار و برای جاوید بگذار ولی زنده نگهش دار که دکتر در آخر گفت کاری از دست ما ساخته نیست و جاوید به شهادت رسید. ابوحامد هم پیشانی ایشان را بوسید و اشک در چشمانش جمع شد.

بعد از عملیات به دیدار رزمنده‌های مجروح می‌رفت

همیشه بعد از هر عملیاتی که انجام می‌شد چند روزی ابوحامد را نمی‌شد به راحتی پیدا کرد، حتما باید دنبالش می‌گشتیم. برایم جای تعجب بود که آخر کجا می‌رود، چه کار می‌کند؟ بعدها که شناختم از حاجی بیشتر شد یا به قول معروف خودمانی‌تر شدیم جواب سوالم را پیدا کردم، حاجی همیشه بعد از هر عملیات به عیادت رزمنده‌های مجروحی که در بیمارستان بستری بودند می‌رفت و جویای حالشان می‌شد. این کار تا آخرین روز که رزمنده‌ها در بیمارستان بودند ادامه داشت، کاری که شاید از کمتر فرماندهی سر بزند.


اگر در دو جبهه دیگر پیروز باشیم سوریه حکم تفریح دارد

شهید ابوحامد (علیرضا توسلی) می‌گفت: ما در سه جبهه متفاوت می‌جنگیم، اولین جبهه جامعه خودمان است. بعضی افراد تحت تاثیر شایعات و تبلیغات و شبهات می‌گویند موضوع یک کشور بیگانه چه ارتباطی با ما دارد؟ چرا باید خطر مرگ را بپذیریم و جراحت را به جان بخریم؟ مگر کشور خودمان مورد تهاجم قرار گرفته که برای کمک به آنجا برویم و هزینه بدهیم و... در حالی که جنگ امروز تکفیری‌ها امتداد همان جنگ یزید و معاویه با لشکر امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین ‹صلوات الله علیهم› است.

وقتی از این جبهه سربلند بیرون آمدیم تازه بر می‌خوریم به جبهه دوم که خانواده خودمان است! مخالفت‌ها و دلسوزی‌های اهل خانه جزو عوامل بازدارنده در جبهه دوم هست. محبت پدر و مادر نسبت به فرزند جوانی که می‌خواهد راهی میدان نبرد شود و یا محبت جوان رزمنده نسبت به همسر و فرزندانش و خلاصه علایق خانواده در کنار واکنش‌ها و مخالفت‌های شدید و بازدارنده‌ای که از سوی خانواده‌ها می‌شود، مانع از ورود به این میدان نبرد است. اگر کسی توانست از این دو جبهه سربلند بیرون بیاید و موفق به پشت سر گذاشتن این دو جبهه سخت شد، تازه می‌رسد به جبهه سوم که آسانترین جبهه نبرد است. جبهه سوم که مقابله با کفار و تکفیری‌هاست برای رزمندگان نسبت به آن دو جبهه در حکم تفریح است!...

معجزه در فاطمیون زیاد می‌بینید

حاجی خوشحال شد و گفت: قبول کردند که از بچه‌های ما هم برای یگان زرهی استفاده شود ولی نیرویی می‌خواهند که واجد شرایط باشد. گفتم «چه شرایطی؟»

گفت: فوق دیپلم. حداقل مدرک تحصیلی است که مورد قبول قرارگاه برای یگان زرهی است. گفتم: مگر در بچه‌های ما چند نفر پیدا می‌شود که همچین مدرک تحصیلی را داشته باشند؟. حاجی خندید و چیزی نگفت.

خود حاجی شخصا لیست بچه‌ها را تهیه کرد و به قرارگاه رفتیم. لیست را در مقابل مسئول زرهی قرارگاه گذاشت.

مسئول زرهی نگاهی به لیست انداخت و به ابوحامد گفت: «حتما داری شوخی میکنی، در این لیست که بالاترین مدرک تحصیلی دیپلم است و باقی همه یا سیکل دارند یا تا کلاس ششم و هفتم  درس خوانده‌اند. این برادران از پس آموزش‌های زرهی بر نمی‌آیند.» حاجی گفت: «شما با توکل به خدا شروع کن، خدا خودش کمک می‌کند!»

با اصرار فراوان ابوحامد بالاخره مسئول زرهی راضی شد که امتحان کند و در آخر گفت «ابوحامد من می‌دانم که نمی‌شود.»

چند روزی از شروع آموزش نگذشته بود که مسئول زرهی به نزد ابوحامد آمد و به حاجی گفت: «من در طی خدمت بیست و چند ساله‌ام در زرهی، اولین بار است که همچین چیزی را می‌بینم که یک نیرو با این سطح تحصیلات پایین بهترین کادر زرهی شود.»

ابوحامد با لبخند همیشگی گفت: «این برادران سربازهای آقا امام زمان(عج) هستند. تعجب نکن از این معجزات در فاطمیون زیاد می‌بینید.»



ماجرای پوتین ابوحامد که به یکی از رزمنده‌های خط اهدا شد

به پوتین‌هایش نگاه کردم و گفتم: «حاجی شما فرمانده یک لشکر هستید. این چه پوشیدنی است. یک لحظه صبر کنید.»

میدانستم شماره پاهای ابوحامد با پاهای خودم یکی است. یک جفت پوتین آمریکایی که یکی از دوستان برایم هدیه آورده بود را به ابوحامد دادم. چیزی نگفت. همان جا پوتین‌ها را به پا کرد. می‌خواستم پوتین‌های قدیمی را دور بیاندازم که قبول نکرد. پوتین ها را توی پلاستیک گذاشت و همراه خود برد.

یک هفته با کمال تعجب دیدم که دوباره همان پوتین‌های قدیمی را به پا کرده است. گفتم «حاجی از پوتین‌های جدید خوشتان نیامد؟»

سریع گفت «نه اتفاقا خیلی هم خوب بودند ولی جایی برای نماز رفته بودم وقتی آمدم بیرون پیداشون نکردم» و خندید.

بعدها فهمیدم همان روز وقتی برای سرکشی به خط می‌رود. پوتین‌ها را به یکی از برادران در خط داده است.

تا جایی که می‌توانست خودش را بیکار نمی‌گذاشت. به بچه‌ها در خطوط عملیاتی، مجروحین در بیمارستان سر می‌زد و در اوقات بیکاری با فوتبال اوقاتش را پر می‌کرد. بعضی اوقات پیش می‌آمد که چند روز پشت سرهم به رزمندگان و مجروحین سر می‌زد.

انتهای پیام/




  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

  تاسف ابوحامد در پی شهادت پدر فاطمیون

شهید سید حسین حسینی معروف به سید از دوستان و همرزمان قدیمی ابوحامد در سپاهیان محمد رسول الله بود که در جریان دفاع از حرم جزو اولین نیروها و گروه 22 نفره‌ای بود که به همراه ابوحامد به سوریه رفتند. ایشان معاون ابوحامد و مسئول حفاظت فاطمیون بود.

«حسینی» سومین شهید فاطمیون بود که بعد از شهادت ایشان شهید فاتح به عنوان جانشین ابوحامد انتخاب شد. با شهادت شهید حسینی ابوحامد خیلی ناراحت شد به یاد دارم ابوحامد دقیقا این جمله را گفت که «کمرم شکست». شهید حسینی در بین نیروها به پدر فاطمیون معروف بود.

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰
  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

اسم : رضا
فامیل : بخشی
تحصیلات : کارشناسی ارشد
سمت : معاون فرماندهی لشکر
نوع فعالیت : فرماندهی میدانی
تخصص : عملیات چریکی، جنگهای نامنظم شهری
سردار شهید رضا بخشی، از آن چهره هایی است که در حافظه فاطمیون برای همیشه ماندگار خواهد بود.
او یک فرمانده بی نظیر بود، در عین جوانی توانسته بود پله های ترقی را یکی پس از دیگری بگذراند و در طی دوسال و نیم به درجه معاونت لشکر برسد.
درباره رشادتهای او زیاد شنیده ایم، او واقعا ترسی از شهادت نداشت، بارها شده بود که زیر گلوله باران دشمن برای نجات همرزمانش رفته بود.
اهل کمکاری اصلا نبود، روزهای مداوم کار می کرد و خستگی را خسته کرده بود، در طول شبانه روز کمتر می خوابید و بیشتر به مشکلات رسیدگی می کرد.
او آنقدر توانمند بود که می توانست یک لشکر آدم را ساماندهی کند و برای همین همه او را دوست داشتند.
او هیچ نیازی به مال دنیا نداشت، به سه زبان زنده دنیا سخن می گفت و دارای تحصیلات عالیه دانشگاهی و حوزوی بود. با اینحال آمده بود تا تکلیفش را ادا کند.
او را "فاتح دلهای فاطمیون" نامیده اند، چون نامش برای همه رزمنده ها همراه است با یک عطر دلپذیر خدمت و عشق ورزی به اهل بیت و جهاد در راه خدا.
سیدحسن نصرالله گفته بود : این جوانان فاطمیون هستند که لرزه بر اندام تکفیری ها انداخته اند.
منظورش امثال فاتح بودند که در عملیات ملیحه کمر داعش را شکستند و بعد ازدوسال مقاومت بیرونشان کردند.
با تمام مشکلاتی که داشت همیشه خوشرو و خندان بود و با همه بچه ها مهربانی می کرد.
این عکس مربوط به سالی است که بچه ها مسابقات فوتبال برگزار کرده بودند و رضا کاپیتان بود.
قبل از جنگ هم رضا کاپیتان تیم حوزه علمیه جامعه المصطفی بود.
روحش شاد و راهش جاویدان
 
 سردارشهیدرضابخشی (فاتح)

  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰


  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰
  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

زهره حسینی تنها خواهر سید مجتبی حسینی از برادرش اینطور روایت می‌کند:
آدم خیلی خاکی، باتقوا و پاکی بود. شخصیتش اینطور نبود که خودش را بگیرد با وجودی که چند تن از دوستانش به سوریه رفته بودند اما وقتی خودش رفت کسی خبردار نشد و چون تحصیلکرده بود مسئولیتی در فاطمیون بر عهده گرفت.


خواهر شهید سید مجتبی حسینی  ادامه می‌دهد: یک وقت‌هایی در خانه تعریف می‌کرد که بعضی دوستانش مسئولیتی گرفتند و سر و سنگین شده‌اند، ولی خود مجتبی اینطور نبود.

فعالیت‌های سید مجتبی تنها به درس و دانشگاه محدود نبود. فعالیت‌های فرهنگی و هیئت‌های هفتگی هم جزو برنامه‌هایش قرار داشت، شاید تاثیر همین هیئت‌ها بود که او را شیفته ی دفاع از حرم عمه سادات کرد. "هیئت زیاد می‌رفت، روی درسش هم خیلی حساس بود. با افتخار در هیئت هرکاری از دستش برمی‌آمد انجام می‌داد. بعضی اوقات به خاطر شستن ظرف‌ها دستانش پوست پوست می‌شد با این همه خودش راضی بود. کار در هیئت را خیلی دوست داشت."

زهره حسینی به جز سید مجتبی دو برادر دیگر هم دارد. هر سه برادر برای خواهر عزیز هستند اما خودش می‌گوید: مجتبی با همه برادرهایم فرق داشت،
از همان بچگی نسبت به دیگر برادرانم مذهبی‌تر بود. همه فامیل هم این موضوع را قبول داشتند حتی به شوخی بعضی مواقع شیخ مجتبی صدایش می‌زدند.

سه سال و نیم پیش مادرم به رحمت خدا رفت. اواخر عمرش سرطان گرفته بود، سه ماه بیشتر نبود که متوجه بیماری‌اش شدیم و فوت کرد.
فوت مادرم خیلی روی مجتبی تاثیر داشت تا چندسال گوشه گیر بود، خیلی مادرم را دوست داشت و متقابلا مادرم هم از همه بچه‌ها بیشتر مجتبی را دوست داشت با وجودی که من یک خواهر بودم اما همه توجه مادر و پدر به مجتبی بود واقعا یک گیرایی خاصی داشت.

خواهر شهید سید مجتبی به وضعیت درسی و علمی برادرش اشاره می‌کند و می‌گوید: زبان خوانده بود و مدرک تافل داشت، خیلی خوب انگلیسی صحبت می‌کرد.
اگر کسی از همسایه‌ها مهمان خارجی داشت از مجتبی می‌خواست که با او صحبت کند. دوست داشت زبان را ادامه دهد دانشگاه رشته زبان قبول شد اما وقتی دید به دانشش اضافه نمی‌کند انصراف داد و به دانشگاه مفید رفت و رشته کامپیوتر را تمام کرد. به خاطر علاقه‌اش به برنامه‌های مذهبی چند سالی می‌شد که در کنار دانشگاه طلبه هم بود و ‌درس‌های مذهبی می‌خواند.


  • شهید میرزا مهدی صابری
  • ۰
  • ۰

اعتراض به دفن بی ادبانه شــ‌هدای گمنام مدافع حرم
در آخرین روزهای سال ۱۳۹۴ - در بــ‌هشت زهرای تهران


دریافت
مدت زمان: 16 دقیقه 7 ثانیه


فیلم منتشر نشده از قطعه شــ‌هدای گمنام لشڪر #فاطمیون واقع در بــ‌هشت زهرا تــ‌هران

ڪلیپ مربوط به اردیبــ‌هشت ماه95قطعه شــ‌هدای گمنام بـ‌هشت زهرامیباشد:



دریافت
مدت زمان: 3 دقیقه 52 ثانیه

  • شهید میرزا مهدی صابری